جنگ نرم و فناوری
 
قالب وبلاگ
همسایه ها نوازشی تموم روحمو داری به روضه میکشی

چقدر قشنگ این دلدادگی بین ما 

همشون شروع شده از سفری به کربلا

 

جنون بهم میاد دیوونگی بهم میاد

لباس نوکرای خونگی بهم میاد

عجب دردسری شده از سفر کربلا

[ جمعه بیست و هشتم خرداد ۱۳۹۵ ] [ 21:10 ] [ sahba ]
از دیشب که منتظر نتایج ارشد بود...نزدیک بود امتحان امروزمو خراب کنم ولی شانس اوردم....مجاز شدم لذا امتحانمم حدود هجده تا نوزده میشم....

از خوشحالی زنگ زدم برای کار یک شرکت به اسم ابفام 

نوشته بود نیروی لیسانس کامپیوتر میخوان....

 

بماند رشته من نزدیکه به کامپیوتر....بعد کلی چک و چونه گفت من لیسانس کامپیوتر رو واسه کارهای تایپی میخوایم گریه ام گرفت...یک عمر خودت رو داغون میکنی مدرک میگیری اخرش هم میارن به عنوان تایپیست ازت کار میکشن ای روزگار

[ سه شنبه بیست و پنجم خرداد ۱۳۹۵ ] [ 18:8 ] [ sahba ]
بدجوری  عادت کردم به تنها! به شمردن قدم هایی که از کنارم  آهسته می روند و در ساحل وجودم

 جای پایشان نقش می بند!

این روزها رنگ خاکستری را بیشتر از آبی آسمانی دوست دارم!نه به این خاطر که نگاه های خاطره ام خاکستری باشد نه به این خاطر که از آسمان دور!

نگاه ها به خاکستری بی تفاوت اند و من به این بی تفاوتی دلبسته ام رنگ خاکستری را دوست دارم چون شعله خاکستری پر یک پراونه ی سوخت در شعله ای آبی!

 من دل تنگم و  نگاهی مبهوت با من است ! من از این دل گیری از تنهایی 

[ پنجشنبه بیستم خرداد ۱۳۹۵ ] [ 0:38 ] [ sahba ]
از اول خرداد رو دور خوبی نبودم...

بعد از یکم بهبودی ناشی از سهل انگاری و سوختگی ...

یکشنبه صبح چشم مبارک عفونت گرفت و باز نمیشد....با مراجعه  به دکتر و سه تا امپول وضعیت تا چهارشنبه ادامه داشت....

چشم راست کم بود...چشم چپم هم عفونت گرفت ....گلو هم بماند و ...

سرفه هم که اهل خانه رو بیزار کرده....دوباره چهارشنبه رفتم دکتر...دوباره امپول...کپسول شربت و قطره....

انصاف نبود تو سه روز سه تا پنی سیلین ۱۲۰۰....

الانم تنهام...تنها حسنش اینه سرفه که میکنم کسی غر نمیزنه باز شروع شد...

پاشو شربت بخور...

[ پنجشنبه سیزدهم خرداد ۱۳۹۵ ] [ 23:37 ] [ sahba ]
دلم تنگ میشود . . .

چشمانم باران میخواهد . . .

خدایا . . .

فرو بردن این همه بغض . . .

روزه را باطل نمیکند ؟

[ شنبه هشتم خرداد ۱۳۹۵ ] [ 19:39 ] [ sahba ]
دوباره مضطرم حرم حرم حرم
الهی کم نشه یه لحظه سایت ازسرم
حرم حرم حرم
یه رحمی مادرت کنه به اشک مادرم
بشه بیام حرم

دلم پراز شکایته امیر سر جدا
دلم گرفته و میخوام بیام به کربلا
بیاو ابرو بخر به حق مادرت
ببین تو اشکو التماس نوکرو اقا

دوباره بغض تو گلوم بازم خیال ارزوم
تاچشم بهم زدم حرم اومد دوباره روبرم
بیا ببر .بخر تو ابروم

حسین وای حسین وای

بخپه جون مادرت اقا فداسرت
اگه میخنده عالمی به اشک نوکرت اقا فداسرت
اگه برام حرم نرفتنه مقدرت
اونم فدا سرت

 


ادامه مطلب
[ شنبه هشتم خرداد ۱۳۹۵ ] [ 19:9 ] [ sahba ]
تو جدال عقل و دل ...

دل برنده شده ومن شدم یک گناهکار قهار....

عقل سکوت اختیار کرده...شاید چاره ای ندارد

[ شنبه هشتم خرداد ۱۳۹۵ ] [ 19:1 ] [ sahba ]
نمیدونم گردنم چرا درد میکرد ...منم لیوان داغ چای رو گذاشتم دردش ساکت بشه...

لیوان سر خورد و محتویاتش ریخت روم...حالا هم گردن درد دارم هم دستم و پام سوخته...

 

 

 

 

[ یکشنبه دوم خرداد ۱۳۹۵ ] [ 11:2 ] [ sahba ]
.: Weblog Themes By Iran Skin :.

درباره وبلاگ

به نیت خوبی من و دوستانم شروع به وبلاگ نوشتن کردیم(شبکه سازی)
ولی اکنون تصمیم گرفتم که رسالت اصلیم رو شروع کنم
اول نام وبلاگم را به نام اصلیش تغییر می دادم.(از فناوری و مهندسی نرم به جنگ نرم و فناوری )
دعام کنید موفق بشم
از اینکه به وبلاگم سرزدید ممنون
منتظر نظراتتون هستم ...
که باعث دلگرمی من میشه...
یکم جاده خاکی رفتم الان اینجا شده دفتر خاطراتم
ولی هنوزم مبارزه ادامه داره
یاعلی
امکانات وب